Saturday, July 18, 2009

توفیق ادب

از خدا جوییم توفیق ادب/بی‏ادب محروم گشت از لطف رب‏ بی‏ادب تنها نه خود را داشت بد/بلکه آتش در همه آفاق زد

مایده از آسمان در می‏رسید/بی‏شری و بیع و بی‏گفت و شنید در میان قوم موسی چند کس/بی‏ادب گفتند کو سیر و عدس‏

منقطع شد خوان و نان از آسمان/ماند رنج زرع و بیل و داسمان‏ باز عیسی چون شفاعت کرد، حق /خوان فرستاد و غنیمت بر طبق‏

باز گستاخان ادب بگذاشتند /چون گدایان زله‏ها برداشتند لابه کرده عیسی ایشان را که این/دایم است و کم نگردد از زمین‏

بد گمانی کردن و حرص آوری /کفر باشد پیش خوان مهتری‏ ز ان گدا رویان نادیده ز آز /آن در رحمت بر ایشان شد فراز

ابر برناید پی منع زکات/وز زنا افتد وبا اندر جهات‏ هر چه بر تو آید از ظلمات و غم /آن ز بی‏باکی و گستاخی است هم‏

هر که بی‏باکی کند در راه دوست/ره زن مردان شد و نامرد اوست‏

از ادب پر نور گشته است این فلک/وز ادب معصوم و پاک آمد ملک‏

بد ز گستاخی کسوف آفتاب/شد عزازیلی ز جرات رد باب‏

***‌
مثنوی معنوی، دفتر اول.

شعرفوق، از معدود شعرهای مولویه که باهاش زندگی میکنم، به این معنی که گاهی وقت و عموماً به وقتش یادم می اد و به زندگیم مسیر و معنا میخشه، خوندن و بذل توجه مداوم به مفاهیم شعر رو به خودم و همه عزیزان توصیه میکنم.

آیا توجه کردین به نحوه انتخاب واژه ها بوده هنگام صحبت در مورد سوم شخص غایب. خصوصاً اگه ته دلمون تنفری همه نسبت بهش داشته باشیم. اون موقع یه حس درونی ناخودآگاه باعث میشه آدمی واژه های واقعاً ناصحیحی رو به کار ببره خصوصاً اگه قصد داشته باشه نظر مخاطب رو هم تغییر بده. به نظر من بی توجهی به اصلاح این اخلاق به بی ادبی منجر میشه. شعر فوق کارکردهای متفاوتی داره ولی الان از این موضوع شروع کردم چون مابه ازاء بیشتری برای من داشته. در آینده شاید بیشتر ارجاع بدم.

یا حق

No comments:

Post a Comment